انسان و شیطان در دادگاه!
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا
قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ
وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ
إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا
أَنْفُسَکُم (سوره ابراهیم آیه 22)
و شیطان، هنگامى که کار تمام
مىشود، مىگوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده(باطل)
دادم، و تخلّف کردم اما من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و
شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا ملامت نکنید؛ خود را سرزنش کنید!
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ
وقتی که همه چیز تمام شد تازه شیطان شروع میکند. بله وقتی که همه چیز تمام شد! وای از آن وقتی که همه چیز تمام میشود و هیچ راه برگشت و جبرانی باقی نمی ماند.
اِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ
شیطان در جلسه دادگاه می گوید: خداوند به شما وعده های حقی داد، در مقابل من هم به شما وعده های دروغینی دادم.
اما این خود شما بودید که وعده های حقیقی را واگذاشتید و به دنبال وعده های من افتادید.
هرگناهی را که پیشنهاد می کردم خوشت می آمد و انجام می دادی! من که تو را اجبار نمی کردم! فقط صدایت میزدم و دعوتت میکردم
وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ
آری من به شما وعده دادم وخلف وعده کردم!
وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ
ولی تسلطی که برشما نداشتم
إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی
خودت خواستی، من فقط تو را دعوت کردم و تو دعوت مرا پذیرفتی
فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم
خودت پذیرفتی! من چه تقصیری دارم؛ میخواستی نپذیری!
چرا به من اعتراض میکنی! برو خودت را ملامت کن!
آری در ساختمان اولیه انسان و شیطان، خداوند برای شیطان بر انسان سلطنت قرار نداده است. فقط شیطان میتواند از دور انسان را صدا کند و او را وسوسه کند.
جوابش را که دادی، مشکل شروع میشود.
إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ........ من فقط شما را صدا کردم.
فَاسْتَجَبْتُمْ لی........ جواب من را دادید. یک دری باز کردم، صدایتان کردم. آمدید داخل. وقتی آمدید داخل، دیگر در بسته شد.
فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم........................................ به من چیزی نگویید...... مرا ملامت نکنید، خودتان را سرزنش کنید.
نمیبست دست کمانگیر ما را،
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا
از آن گوشه ی کهکشان تیرِ ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و می برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم
چه خاصیّتی بود اکسیر ما را
سلام به روزم منتظر حضورت