حالت منافق
وقتى که ما بچه بودیم، زمستانها مى خواستیم خودمان
آتشى بیافروزیم و استقلالى نشان بدهیم و خودمان باشیم. جمع مى شدیم و پشت
دیوارها و داخل ناودانها به عنوان بادگیره و تنوره آتشى مى افروختیم و
همین که گرم مى شدیم، به یاد شکم مى افتادیم و مى رفتیم و سیب زمینى
مى آوردیم و میان آتشهاى خال ریزه مى گذاشتیم و به انتظار مى نشستیم. پس
از آن که با زحمت آتش افروخته بودیم و چشمها را از دست داده بودیم و آب از
بینى و چشم خود راه انداخته بودیم، «استوقد ناراً»، درست در همین لحظه ى
انتظار و پس از آن همه رنج، نالوطى هاى محل نمى دانم از کجا خبر مى شدند و
سر مى رسیدند و در یک لحظه آتشها در هوا بودند و خاکسترها بر ما و سیبها
در دست آنها. چه بخار قشنگى از آن سیبهاى نصف شده و خال برداشته به هوا
مى رفت!
من امروز معناى این آیه را خوب مىفهمم؛ «استوقد ناراً فلما
اضاءت ما حوله ذهب اللَّه بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون» و حالت منافق
را حس مىکنم. «صم بکم عمى فهم لا یرجعون.»
منافق به خاطر رسیدن به
منافع فتنه مى افروزد و آتش روشن مىکند اما درست در لحظه ى انتظار، خدا،
نور آتش را مى برد و آنها را در تاریکى ها رها مىکند
استاد صفایی- مسئولیت و سازندگی- صفحه 227
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز
۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی پیشاپیش مبارک باد . . .